ماه خدا چه بیصدا عزم رفتن کردهای..
چه زود قدمهایت را به سوی آسمان گشودهای، چرا کوله بارت را بر ابرهای آسمان گذاشتهای...!
مگر تورا قدر نگرفتهایم، مگر بندگان خدا تو را در آغوش عبادت نگرفته بودند؟
فقط چند صباحی دیگر بمان...
یادم است اولین روزهای آمدنت که نسیم لطف خدایی را از آسمانها بر دل ایمانداران فرود آوردی.
بوی رحمتت هنوز همه وجودمان را آراسته...
یادم است، عزم آمدن که کرده بودی همهی ما با بیلطفی از آمدنت زبان به شکوه گشودیم، ولی با رسیدنت سنگینی غبار گناهان، را ربودی...
روزها را با لبی تشنه و سرابگونه، و شبها را با چشمهایی خوابآلود، با یاد پروردگارِ لطف و آرامش به آخر رساندیم.
کاش قدری میتوانستیم آهنگ رفتنت را کند کنیم،
کاش وجودت را در وجودمان معنا داده باشیم...
کاش در این کولهبارت بندگی ما را نیز به کنار پروردگارت میبردی...
ماه رحمت! آمدن تو بود که رنگ جاوید عبادت را، به زمینی که غرق گناه است آراست.
حالا که خواهی رفت تو را با کلام «اللهم انک عفوا تحب عفوا فاعفو عنا» بدرقه میکنیم.
تو را با اشکهایی که در فراقِ پروردگارمان میگرید، بدرقه میکنیم.
ای ماه زیبا! فقط تو و پروردگارت میدانی که در شب قدر چه چیز را برایمان مقدر کردی، هر چه باشد خدایت را شکر...!!
حالا که خواهی رفت سلام ما را به خدایمان برسان!
به پرودگارمان بگو ما با همهی انسان بودنمان ماهش را در خود عجین کردیم، فقط به او پناه بردیم تا که درگاهش رحمتش را به سوی ما باز بگذارد...
ستارهها را برای گریستن آخرین شبت میدیدم که ز فراقت، خود را به پهنای آسمان میکوبیدند...
اشکهایمان را بنگر، دلهایمان غم آلود، نگاههایمان را که ببینی، چیزی جز دوست داشتنت نخواهی دید، ولی تا دیداری دیگر به درود...
خدایا لطفی کن و عطر رمضانی دیگر را به من بچشان...
ماه زیبا! بدان تا رمضانی دیگر در فراسوی انتظار منتظریم....
نظرات
بدوننام
17 مرداد 1392 - 07:53ویرای جبژنه پیروزه بو هه مو برایان و خوشکانم. هیوادارم هه مو.روژیکتان به خوشی تیپه ر بی. ایشلا جیژنمان به سه رکه وتنی برایان و خوشکانمان رابعه عدویه خوشتر بیت.
صلاح الدین حسینی
19 مرداد 1392 - 07:51بژی ناصر گیان زور جوان بو.خیلی جالب بود ناصر عزیز